ایزوتوپها )از یونانی Ισότοπο(، =همجا)، اتمهای یک نوع عنصر هستند که عدد اتمی (Z) یکسان وعدد جرمی (A) متفاوتی دارند. عدد اتمی بیانگر تعداد پروتونهای هسته اتم است. بنابراین ایزوتوپهای یک عنصر، تعداد پروتونهای مساوی دارند. اختلاف در جرم اتمی ایزوتوپها از اختلاف تعداد نوترونهای موجود در هسته آنها ناشی میشود.
برای نشان دادن ایزوتوپهای یک عنصر، ابتدا نام آن عنصر، سپس یک خط فاصله (-) و در آخر جرم اتمی آن ایزوتوپ نوشته میشود. مثلاً هیدروژن دارای سه ایزوتوپ هیدروژن-۱ (پروتیوم)، هیدروژن-۲ (دوتریوم) و هیدروژن-۳ (تریتیوم) است که هسته آنها به ترتیب حاوی ۰، ۱ و ۲ نوترون است. یا ایزوتوپ اورانیوم ۲۳۵ را به صورت U-۲۳۵ نمایش میدهند. روش دیگر، نوشتن جرم اتمی ایزوتوپ در قسمت بالا و سمت چپ نماد شیمیایی عنصر است مانند ۲۳۵U که برای نمایش همان ایزوتوپ اورانیوم ۲۳۵ است.
از آنجا که ایزوتوپهای یک عنصر ساختار الکترونی مشابهی دارند، بنابراین ویژگیهای شیمیایی آنها نیز یکسان است، اما ویژگیهای هستهای آنها متفاوت است. اگر نسبت تعداد نوترونهای موجود در یک ایزوتوپ به پروتونهای آن خیلی کم یا خیلی زیاد باشد، هسته تمایل به متلاشی شدن پیدا میکند.
روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو سه پند می دهم
اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری
دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی
و سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی
پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟
لقمان جواب داد
اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که می خوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد
اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است
و اگر با مردم دوستی کنی، در قلب آنها جای می گیری و آن وقت بهترین خانه های جهان مال توست
امید
یکی بود یکی نبود
چهارشمع به آهستگی می سوختند و در محیط آرامی صدای صحبت آنها به گوش می رسید
شمع اول گفت:من صلح وآرامش هستم اما هیچ کسی نمیتواند شعله ی مرا روشن نگه دارد.من باور دارم که به زودی میمیرم
سپس شعله ی صلح و آرامش ضعیف شد تا به کلی خاموش شد
شمع دوم گفت:من ایمان هستم و برای بیشتر آدمها دیگر در زندگی ضروری نیستم,پس دلیلی وجود ندارد که روشن بمانم
پس با وزش نسیم ملایمی ایمان نیز خاموش گشت
شمع سوم با ناراحتی گفت:من عشق هستم ولی توانایی آن را ندارم که دیگر روشن بمانم
انسانها من را در حاشیه ی زندگی خود قرار داده اند و اهمیت مرا درک نمی کنند.آنها حتی فراموش کرده اند که به نزدیکترین کسان خود عشق بورزند
طولی نکشید که عشق نیز خاموش شد
ناگهان کودکی وارد اتاق شد و سه شمع خاموش را دید وگفت:چرا شما خاموش شده اید,شما قاعدتا باید تا آخر روشن بمانید
سپس شروع به گریه کرد
آنگاه شمع چهارم گفت:نگران نباش تا زمانی که من وجود دارم ما میتوانیم بقیه ی شمعها را دوباره روشن کنیم
من امید هستم
.: Weblog Themes By Pichak :.